| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
وقتی که رفت و منو از یاد برد
هر چی که داشتم همه رو باد برد
تو کنج عزلت خودم نشستم
هر چی که آینه بود زدم شکستم
زخم زبونارو به جون خریدم
از همه حتی از خودم بریدم
چه عشق ناروایی
چه درد بی دوایی
چه زخم ناتمومی
چه سرنوشت شومی
با توام ای که آبرومو بردی
کشتی منو اما خودت نمردی
مثل یه کابوس اومدی و رفتی
آتیش به زندگیم زدی و رفتی
رفتی و من موندم و خاکسترم
بلای تو کاش می اومد سرم
نه پنجره ای اضافی دارم
که تو را در آن بگذارم و نه میزی.
معشوقه ای نیز در این شهر ندارم
ای گل!
تو را بخرم و چه کارت کنم؟
عجب است که مردم چقدر برای مبارزه
با شیطان تلاش میکنند.
اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن
به هم نوعان خود کنند؛
شیطان در تنهاییِ خود خواهد مُرد...
ناشناس بودن تضمینی برای راستگویی است،
«یک نقاب به دست هر کسی بده و حقیقت را بشنو»
زندگی بسیار ساده است ،
از همان دست که بدهیم ،از همان دست می گیریم.
هر گونه دربارهی خود بیندیشیم ،برایمان به واقعیت در میآید ...
به نظر من کشور متمدن کشورى است که
مردمش مجبور نباشند وقت خود را براى سیاست تلف کنند.
بیا تا صبح هایم را
با تو به خیر کنم،
بگذار صبحِ حضورت را
فرجی شود.
سعید فلاحی