| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
مثل دری که بر پاشنهء فراموشی میچرخد
بهآرامی از نظر محو شد
زنی که دوستش داشتم
و بارها میان نوازشهای من
همچون گوزنی مکانیکی به خواب رفته بود
و من در سکوت فلزی رٶیاهایش درد کشیده بودم.
ریچارد براتیگان
بالاخره یکوقت ابرهای تیره از ذهن مهگرفتهمان کنار میرود
و قادر به دیدن واقعیاتی میشویم که میدانیم دیگران مدتهاست فهمیدهاند.
اورهان پاموک
موزهء بیگناهی
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
ما برای با تو بودن
عمر خود را باختیم...
فاضل نظری
باورش کمی سخت است، می دانم
اما بارها به ماه گفته ام طوری بتابد
که بغض راه گلوی پنجره ای را نبندد
مخصوصا اگر باد
با خاطره ی بلند پیراهن زنی وزیده باشد
بارها گفته ام این شهر بهار ندارد
باغ ندارد
بهار نارنج ندارد
و آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید
که دهانش پیش هر غریبه ای باز نشود؟
"لیلا کردبچه"
“تو را دوست دارم ”
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند …
“احمد شاملو