| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
معشوقه چو آفتاب تابان گردد
عاشق به مثال ذره گردان گردد
چون باد بهار عشق جنبان گردد
هر شاخ که خشک نیست رقصان گردد
"مولانا"
شعرهای من،
همه بر وزن دل اند!
نه در بند آوا و هجا
نه اسیر قفس قافیه
رهاتر از رها
مثل برگ پاییز اند!
جدا ز شاخه ی دل،
به ناگه و
تک تک،
می ریزند!
فرشته سنگیان
بگذار دوستت بدارم
تا از اندوهِ بیکرانِ درونم
رهایی یابم.
تا از روزگار زشتی و تاریکی برَهَم.
بگذار دمی
در بسترِ دستانت بیارامم.
ای شیرینترین آفریدهها !
با عشق میتوانم
هندسهی جهان را دگرگون کنم،
میتوانم در برابرِ این پریشانی
تاب آورم...
دیدی هنوز یک ماه تا تخلیه وقت داری
مدام از بنگاه املاک
آدم می فرستند؟
دیدی مجبوری
در را باز کنی تا بیایند ببینند می شود جای تو را پر کنند یا نه؟
دیدی به همه جا سرک می کشند؟
حتی اتاقی که عطر آغوش هنوز از آن جا نرفته؟
تو که دیدی چقدر سخت است
خب کمی مدارا کن
این قدر با این و آن قرار نگذار
شاید خواستم و توانم بود که باز
خودم
به دلت بنشینم...
رسول ادهمی
دلتنگم
آنچنان که...
اگر ببینمت به کام...
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت...
شاید که جاودانه بمانی...
کنار من...
وگاه بی آنکه بدانیم درشب سخن می گوییم
وصبح ازچشم خود می فهمیم
گریسته ایم
آنقدرکه در پلکهایمان
انارهای شکسته بسیار است.