ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دیدار من با خویشتن
یک دردِ بی ثمر بود
از آغازِ راهی که قدم برداشتم
شبی تاریک و بی سحر بود
غرقِ در کتابهای گُمنام
انگار در خواب و بیداری سفر بود
من را دیداری بر دیارِ وجود
به سرمای بی رحم و بی رمق بود
در جهانِ واژگونم قناری ها
صدایِ زاغ و زغن بود
بر بیابانِ خشکم پابرهنه
تک درختم در انتظارِ تبر بود
از غیابِ پرستو های سبز
لاشخور در اندیشه کفن بود
مرا از چه رنگی ست در این عالم
که آغوشِ غمها برایم حضر بود
چه آشفتگی درونم نهان است
که رنگِ خوشی هایم بی اثر بود
مرا ز خویشتن که هیچ
بر این عمرِ رفته بی خبر بود
محمدعلی ایرانمنش