یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کو دو بالم ناز و رازم در طبیعت با خدا

کو دو بالم ناز و رازم در طبیعت با خدا
جملگی حالم وَ آن شورم به ماندن به بقا
در شبانگاهان به رؤیا من ببینم دشت سبز
بی‌همه دردم و رنجم می‌دوم سویی رها
مشت من وا می‌شود خم می‌شود دست می‌زند
خشم من از من به ناگه می‌شود لطفی سزا
یوسفم دست می‌کشد بر چشم من ابنِ خلف
چون ببینم خانهٔ گریه است ویرانی سرا
می‌پرم از خواب شیرین این کجا انصاف بود

ناگهان مستی رود خشکم زند یا رب چرا؟
ناله دارم کفر نعمت می‌کنم من را ببخش
شادی دل موجب عصیان تو باشد مرا؟
یوسف و راحیل و سوی دیدگانم چون بشیر
نزد مردم دین و شادا گفتنم گشته خطا
خواب من را ای خدا لطفی بکن واقع بکن
تا بدانم که تو راضی هستی از شادیِ ما

فرداد یزدان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد