یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

توئی که عاشقش شدی سلام را بهانه کن

توئی که عاشقش شدی سلام را بهانه کن
سلام را بهانه ی ِ نشستِ عاشقانه کن

سلام کن! سلام اگر ترانه ساز می‌شود
بگیر آری از لبش جواب را ترانه کن

اگر نشد بروی چشم های او پُلی بزن
نظر به عمقِ آبیِ کرانِ بیکرانه کن

درِ امیدواریت جوابِ سروِناز شد
سلامِ چون کلید را درونِ قفل خانه کن

هوایِ آرزویِ من نفس کشیده ام تو را
اقاقیایِ خشک را پر از گل و جوانه کن

لبت که باز میشود گل نیاز میشوم
بخند و غنچه‌یِ مرا نشانه ای یگانه کن

که شاهِ شعر بودم وُ خزانه دارِ واژه ها !
غلام نامِ یارم وُ تو شاهی یِ خزانه کن

بیادِ ظرف نذری ام که پر نمودی از نبات
بلور عشق را پر از انارِ دانه دانه کن

شبانه روز زنده ام برای هر جواب تو
همیشه خون تازه‌ای به قلب این زمانه کن


میثم علی یزدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد