یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

لب بوم نقاشی

لب بوم نقاشی
حوض و کف آبی رنگش
سایه درختان آلاچیق
و  در این بی هیاهویی
رقص شاهپرک بر لاله
گریه ماهیان ته حوض
که هرگز دیده نشود
و مادر بزرگ قصه ها
که دگر نای سرودن ندارد
شب پره ای
که روزها خسته
و شبها در خواب است
و خورشیدی که دگر
میل طلوع شدن ندارد
و در پس این‌همه تاریکی ها
زیبایی غروب خود حدیث دیگری ست

ماه در تاریکی
در حسرت شنیدن صدای طلوع
کنار پنجره آرمیده است
خورشید
بی سلام از کنار ماه می گذرد
طلوعی بی سر و صدا
که از روی جنگلها می گذرد
و دریایی
که ردپایی از
ترانه ها را
بر ساحل نمی بیند
و اشک ماهیانی
که در اعماق دریا
گم‌ می شود
شاید
قطره اشکی از چشم ماهیان
در صدفی
امید را
شاید زنده کند

و آرزویی مانده بر لب بوم
شاید که پری دیده شود
جانم به لب و
شاید که بهاری از ره دور دست
به سیه روزگار تابیده شود

در افق های دور
که اندیشه ها را راهی نیست
و در صیدهایی که ماهیان بی دست وپا
گرفتار می شوند
و رودخانه ای پرتلاطم
که ماهیان دربند را با خود
به آن دوردستها می برد
و ابرهای تیره
که مرزهای بهت را در هم می شکنند
به انتظار چشمان تو
می نشینم

رضا کشاورز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد