یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در امتداد آرزوی در خیال

در امتداد آرزوی در خیال
رسیده ام به انتها

شکسته خط فاصله
رسیده ام به انقضاء

به انتهای بام راه
سر آغاز اتفاق


در ابتدای انحنا
نشسته ام در انزوا

امیرعلی مهدی پور

غروب دل انگیزی است

غروب دل انگیزی است
پاییز و شهر در آغوش هم اند
نسیم مهر در کوچه آبان می تازد
زمین سیراب طراوت است
باران هم می بارد

برگ راضی است
از لحظه های خیس روز
آن چنان باریده
احساس هم تر شده است
سنگفرش خیابان هم خوشحال است
اینجا با تو قدم زدن
چه طعم دلپذیری دارد
لحظه های با تو بودن
چه رنگ دلنشینی دارد
وقتی که باران هم می بارد

هنگام لبخند سحر
وقت هم آغوشی تاریکی و نور
آفتاب از سر کوه سرک می کشد
در نفس هایم جریان دارد عشق
باران هم می بارد...

بهنام بادپروا

رسد آیا روزی که پلیدی

رسد آیا روزی که پلیدی
زائیده دست اهریمن
که دست به دست گشته
رسیده به دست من و تو
رخت بر بندد، برود
آسمان بارانی بشود
مهربانی بوزد از هر سو
زنده سازد عشق را
در دل پیر و جوان من و تو


دکتر محمد گروکان

به غارت برد با چشمش دل درمانده مارا

به غارت برد با چشمش دل درمانده مارا
به دریا برد با چشمش دل خشکیده مارا
به تلخی عادتم دادند در میخانه ساقی ها
به شهد چشم خود شیرین کرد جوشانده مارا
مسیحا داشت چشمانش؟نمیدانم،نفهمیدم
حیاتش داد با جادوی خود آن مرده یلدا را


محمدمهدی ندری

فریادمان چه بی صداست

فریادمان چه بی صداست
فردایمان رو به کجاست
سردرگریبانیم همه
بیمار ورنجوریم همه
نالان وسرگردان گشته ایم
چون سایه های نیمه شب
نقشی به دیوارخرابات گشته ایم
ما مهره های سوخته بازی شدیم
زیرپای غالب ومغلوب مدفون شدیم
امروز خودراسوختیم شایدکه فردارا نسوزیم
چون که امد فردا ازفکردیروزمان میسوختیم


مهرداد اقاجری

به مقصد خانه‌‌ی تو

به مقصد خانه‌‌ی تو
در این مترو
هیچ قطاری نمی‌رود
باید با قطار بعدی
به مبدأ بازگردم؛
به خانه‌ی خودم
شاید تو
آن‌جا باشی


شبنم حکیم هاشمی

فکر میکردم که یه روزی بینمون فاصله کم شه

فکر میکردم که یه روزی بینمون فاصله کم شه
قلب تو نزدیک قلبم سینه به سینه ی من شه
یادمه یازده مرداد اولین دیدارمون بود
تو من و میشناسی آره؟اولین سوال مون بود
مدتی گذشت و کم کم دیگه غریبه نبودیم
انگاری صد سالی میشد که ما با همدیگه بودیم
حالا اون نگاه جذاب خنده ها و چال گونه ات
شده بود برق تو چشمام حتی چال بود روی چونه ات
بدون هم نمیموندیم پی هم پیغام میدادیم
تو خوبی؟خوبم کجایی؟ پشت هم پیام میدادیم
میشه یک لحظه صداتو بشنوم؟تا خوب بخوابم
ذوق تو دلم از عشقت نمیذاشت که من بخوابم
این مسیر گذشت و با هم به یک نتیجه رسیدیم
یکی شه راه دوتامون ما به هم دیگه رسیدیم
ما دو تا از مهر تا آذر متولدین پاییز
اینم از پایان خوب جوجه ی آخر پاییز


شکوفه چهاردولی