یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

عمری ازخویش چنینست،سؤالم:کیستم؟

عمری ازخویش چنینست،سؤالم:کیستم؟
آدمم یا که فرشته،توبگو،من چیستم؟

ای که ازنیست به هست آمدهٔ لطف توام
بازگو،شرح پریشانی من تا کیستم؟

غرض از آمدن و رفتن من دیگر چیست؟
چیستم؟کیستم؟ای هستیِ هست و نیستم؟

من از آن روز که از کوی تو بیرون شده ام
در خیال تو چه هستی وکه هستم،زیستم

این همه چند و چه و چون و چراها،آیا
پاسخی کو منِ دیوانه ؟ چه هستی ؟کیستم؟

قاسم یوسفی

فکر من را نکن

فکر من را نکن
آزادم
نشسته‌ام رو به روی میله‌ها،
به پرواز فکر می‌کنم
در ارتفاع قفس

هومن نظیفی

گاهی مینشینم گوشه ای از اتاقم وساعت ها به تو فکر میکنم

گاهی مینشینم گوشه ای از اتاقم وساعت ها به تو فکر میکنم انقدر فکر میکنم که از خستگی خوابم می‌برد گوی از نبردی سخت باز گشته ام یا جنگی تن به تن وشاید یک مریضی لاعلاج ویا چه می‌دانم یک آنفلوآنزای سخت که ریشه دوانده است تا مغز استخوانم بند بند وجودم میخواهد از هم جدا شود گویی اعتیاد عجیبی‌ست آ ری انگار به تو معتاد شده ام می‌گویند ترکش سخت است همین که به ترک کردنت فکر میکنم درد دیگری در وجودم می‌پیچد این یکی گوشه چپ سینه ام است هم صدای شکستنی می دهد هم مانند صاعقه‌ای درونم تیر می کشد عجیب است این فکر کردن به تو گاهی فکر میکنم اگربودی هیچ کدام از این اتفاقات نمی افتاد از یک چیز بی خبری اینکه در همین شهر که ساکن هستیم یک نفر در یکی از این خیابانهای اطراف که میشناسیش دلتنگ توست در همین حوالی

ندا نصراللهی

هر روز با تنهاییم سر می کنم بی تو

هر روز با تنهاییم سر می کنم بی تو
در چشم شب خواب تو را پر میکنم بی تو

جای سکوت ابرها در بغض تلخ خویش
با اشک خود من کوچه را تر می کنم بی تو

از این عبور سایه ها در هجمه ی تاریک
من حجم غربت را چه باور می کنم بی تو

دست نوازشگرِ حسرت بر خیال خیس
شولای آغوش تو را بر می کنم بی تو

مست از شرنگ عطر تو رقصنده ی نسیم
از عطر تو در جام پیکر میکنم بی تو

از فتنه ی یادت خیابان ها همه درگیر
بر ردً تو غوغای محشر میکنم بی تو

چشمان من جامانده در بیراهه های شهر
این عمر را آخر، به آخر میکنم بی تو


سارا اسمعیلی

چه زبان ها کز دیدنت لال شد

چه زبان ها کز دیدنت لال شد
چه چشم ها که خیره خال شد
چه دقیقه ها گذشت در انتظارت
چه ماه ها رفت و سال شد
چه کردی با عاشق ها کز عشقت
میان من و دگران جدال شد
تمام امید ها می رفت بر حضورت
چه شد آمدنت بسته احتمال شد
در خاطرم گذشت لحظه بودنت
حیف آنها هم خواب و خیال شد
روزها گذشت کوی جان دیدمت
خشنود که فرصت و مجال شد
به من تاختی زین گونه بی جهت
چه کردم ؟این برایم سوال شد
رمضان ها روزه گرفتم بر نهمت
واخ حاجتم روا نشد وشوال شد
به زندگی ام نیامدی بی معرفت
رسیدن به تو آرزویی محال شد


ذبیح الله مظاهری

در خلوت خیالم

در خلوت خیالم
تو را همچون گلی سرخ
در باغچه ی احساس قلبم
به تصویر می کشم
بیا که سفره ی دلم پهن است
برای نوشیدن عشق
تا در امتداد شب
از شراب لب هایت مست شوم
در آغوشت زندگی کنم
و میان گهواره ی دستانت
آرام بگیرم


مجید رفیع زاد

وطنم من چگونه از عشق تو فریاد کنم

وطنم من چگونه از عشق تو فریاد کنم
با کدام جمله ی از غم های تو یاد کنم

با عشق تو مُردن افتخاریست تا به ابد
قلب پژمرده ی خود را با عشق تو آباد کنم

این عشق تو بود که من را بخدا نزدیک کرد
از فرش مرا برد و به عرش خدا آزاد کرد


من به ناخواسته از پیش تو دور شدم
در شهر غربت هر لحظه از غم تو یاد کنم

این درد که از عشق تو در من جا مانده
می خواهم عشق تو را دوباره ایجاد کنم

با عشق تو غزلی در گوشه قلبم جا مانده
که از تو در اول و آخر این بیت یاد کنم

می خواهم از عشق تو شعر نویسم تا به ابد
تا که در هر بیتی شعرم از عشق تو فریاد کنم


سجاد اوسیانی