یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در باورم شکفتن گل رز بود

در باورم شکفتن گل رز بود
در نگاه کودکی
یگانه سفر دور بود
نمی دانستم آبستن یک حادثه ام
با تمامی زیبایی ترنم شبنم سحرگاه
شاهد آب شدن دانه‌های برف هستم
در سرابی بنام زندگی قرار گرفتم
با شادی تولد ، اشک ریزان رفتن هستم
کاش در این وادی
آهسته تر پا برمیداشتم
زمان هراز گاهی می ایستاد
عقربه ها اندکی به عقب بر می‌گشتند
تا آن برهه شادی های زود گذر
تکرار می شد به وقت فراموشی
افسوس که در تلاطم این مرداب
هرآنچه بود غرق گردید

گله ای ندارم
چون دخالتی ندارم
ولی می پندارم در این گرداب
جایی برای عاشقی هست
واژه ای که خنک میکند
این قلب آتش گرفته

خواهم بود با اندک اندک زمان با تو بودن
هرچند هر لحظه قدر ندانستم

بی پروا در این روز و شب محدود
پرواز میکنم با انباشتی از یادهای ماندگار
پس با من بیا
بگذار و بگذر
که نمی ماند قرار
خواهم زیست بی درنگ
با صدای پرندگان
آواز چکاوک
آوای بهار
خش خش خزان
سپیدی زمستان
پس با من بمان


حسین رسومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد