یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آن هنگام که آفتاب ؛ هجوم سایه ها را زیر و رو میکرد

آن هنگام که آفتاب ؛ هجوم سایه ها را زیر و رو میکرد
اقاقی داشت رفتن زمستان را آرزو میکرد
آن هنگام که دستِ خشک کویر دریا را میگرفت
شکوفه ای داشت در آن سوی ابرها پا میگرفت
آری
پاک و معصوم
در لا به لای متن بمب و موشک
در حجم تیر و ترکش
چشمانش را به سمت آسمان دوخت
و ناگاه در آتشی بی رنگ سوخت
گرچه رفت
ولی هنوز زنده است و زندگی میکند
در میان رگهای لطیف رازقی
در میان ابریشم ناب عاشقی

علیرضا شاهزمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد