ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تو را آنگونه میخواهم که مجنون خواست لیلا را
همانگونه که دل بسته است براهام مال دنیا را
خوشا آن دل که سر گرم غم جانانه ای باشد
چه کردی با وجودم عشق نمیشناسم سر از پا را
من آن زندانی پیرم که در زندان میبینم
خودم را یوسف کنعان ؛ تو را همچون زلیخا را
دلی کز عشق تو پر شد نمیداند چه خواهد کرد
به وصلت سر به راهش کن دل اینگونه شیدا را
بیا تا دست هم گیریم و مست از عاشقی باشیم
که شاید در بدن ها جان نباشد صبح فردا را
مرا بعد از تو میلی نیست خواهان کسی باشم
طلسمم کرده است در عشق دو چشم مست زیبا را
خدا هم تا قیامت گریه خواهد کرد اگر بیند
چنین شوریده میخواهی دل دیوانه ی ما را
سید علی کامران
نفس بکش
عمیق...
آرام...
شادمان...
بگو غم رد شود
که قلبت
آرامگاه اندوه نیست...
#_ نزار قبانی
آنچنان عاشقت شدم ،
که آرزو داشتم
کسی ...
اینچنین عاشقم شود ...
.
.
.
.
محمود_درویش
اَللّـهُمَّ نَبِّهْنى فیهِ لِبَرَکاتِ اَسْحارِهِ، وَنَوِّرْفیهِ قَلْبى بِضِیآءِ اَنْوارِهِ،
وَخُذْ بِکُلِّ اَعْضآئى اِلَى اتِّباعِ اثارِهِ، بِنُورِکَ یا مُنَوِّرَ قُلـُوبِ الْعارِفینَ
خدایا آگاهم ساز در این ماه از برکات سحرهاى آن و نورانى کن در آن دلم را به پرتو انوار آن و
بگمار تمام اعضا و جوارحم را به پیروى کردن آثارش به نور خود اى روشنى دهنده دلهاى عارفان
ایستاده بودم
در یک ایستگاه کهنه قدیمی
که تمام قطارهایش رفته بودند
و تمام آدم هایش مرده بودند
و من
آخرین مرده زنده بودم
که به انتظار
تکیه داده بودم
به دیوار پوسیده ایستگاه
تا شاید
و شاید
روزی
فرو بریزد
مهدی یارمحمدی
از من نخواه که دوستت نداشته باشم
عشق اگر بمیرد
زندگی بال هایش را می گشاید
و می پرد
چنان پرنده ای که ناگهان بهراسد
سابیرهاکا