یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو را آنگونه میخواهم که مجنون خواست لیلا را

تو را آنگونه میخواهم که مجنون خواست لیلا را
همانگونه که دل بسته است براهام مال دنیا را

خوشا آن دل که سر گرم غم جانانه ای باشد
چه کردی با وجودم عشق نمیشناسم سر از پا را


من آن زندانی پیرم که در زندان میبینم
خودم را یوسف کنعان ؛ تو را همچون زلیخا را

دلی کز عشق تو پر شد نمیداند چه خواهد کرد
به وصلت سر به راهش کن دل اینگونه شیدا را


بیا تا دست هم گیریم و مست از عاشقی باشیم
که شاید در بدن ها جان نباشد صبح فردا را

مرا بعد از تو میلی نیست خواهان کسی باشم
طلسمم کرده است در عشق دو چشم مست زیبا را

خدا هم تا قیامت گریه خواهد کرد اگر بیند
چنین شوریده میخواهی دل دیوانه ی ما را


سید علی کامران