یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باددهانم را برده بود

باددهانم را برده بود
تورا برده بود
ماه را
زمین را
آسمان را
ومارهای زخمی از تقویم تاریخ بیرون زده بودند
سال گاو بود
صدای تواز دور می آمد
نشانی ات را گم کرده بودم
صدای تواز دور می آمد
بی سایه راه می رفتیم
و بولدزرهای بی رحم از تن زندگی عبورمی کردند
ماسایه نداشتیم
فصل نداشتیم
روز نداشتیم
شب نداشتیم
گرفتار آسمان وریسمان شدیم
ما رویا نداشتیم
چمدان نداشتیم
سال گاو بود
ماخوابمان برد
صدای تواز دور می آمد
و من با چشمهای تواز دوزخ گذشتم


لیلی صابری نژاد