یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من عشق تو را در سینه ام پنهان می کنم

من عشق تو را در سینه ام پنهان می کنم
دست از تو نمی کشم و مهرت نهان می کنم
حالا که از عشق فقط مانده ست دلتنگی
گر خار به دستت برود چشم گریان می کنم


سید حسن نبی پور

از ماندن نگو

از ماندن نگو
بوی رفتن می‌دهد
جامه‌ات.


سید حسن نبی پور

تالبخندزدی عشق فریاد زد

تالبخندزدی عشق فریاد زد
نسیم صبحگاهی تو را بر شاخه های شمشاد زد
چشم هایت درخشید
خورشید گل لاله را در گوش باد زد

سید حسن نبی پور

قلبم را در اعماق اقیانوس ها

قلبم را
در اعماق اقیانوس ها
کوه های سر به فلک کشیده
و درختان بلند سپیدار
خواهی یافت
چون خورشید
در جانم
تو را تابیده است


سیدحسن نبی پور

آغوشت در بهار جوانه می زند

آغوشت در بهار
جوانه می زند
سبز می کند
طبیعتم را
و گل می دهد گونه هایم
وقتی که
باغ دستانت
به آغوشم می رسد.


سید حسن نبی پور

پرنده ی اسیری م

پرنده ی اسیری م
وآزادی
ترسیمی ست
در قاب اندوه
افتتاحیه  زندگی
مرگ می نویسد برای ما


سید حسن نبی پور

زنی که نگاهش سرشار از مهرست

زنی که نگاهش
سرشار از مهرست
زمین و آسمان که هیچ
بهشت را هم
ارث پدری ت می کند


سید حسن نبی پور

ماهی اسیرم

ماهی اسیرم
درتنگی کوچک
وآزادی ترسیمی ازدریا
زندگی برای ماهی
سراسر رنج ست
تا مرگ تدریجی


سیدحسن نبی پور