یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ناتراز و خسته همچون دولت ایران شدم

ناتراز و خسته همچون دولت ایران شدم
در ذخایر خشک، دشتم پرگسل ویران شدم

نه دگر برقی به چشمم، نه دگر گازی در این چاه
که بگریم و بنالم، بی سرشکم بی کمی آه

مردمان پرامیدم خسته از حالم شدند
یک به یک رفتند چون ارواح از جانم شدند

اینک این جسم من است افتاده بر تنگ خلیج
در کنار یار باشی نابکام همچون فلیج

نوشدارویی نمی خواهم، پس از مرگم دگر
می روم در خاک باشم نه به هر سو در بدر

باشدم اینبار جای نفت،آگاهی شدم
همچو شعری در ضمیر یار من جاری شدم

زهره دهقانی بیدگلی