ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ای عطر همه گلها در غنچهٔ تو پنهان
خوش رنگتر از نرگس نرگس ز تو شد خندان
ای غنچهٔ فرخنده هنگام شکفتن شد
تا کی به لفاف غیب گلبرگ رخت پنهان
علی اکبر نشوه
در سکوت شب،
که ستارهها خوابیدهاند،
من، در دل تاریکی،
آرزو میکنم،
که مرگ،
چون نسیمی نرم،
دست در دستم بگذارد.
زندگی، ای خستهکنندهترین رفیق،
با زخمهای عمیق و دلتنگیهای بیپایان،
چگونه میتوانم در این دنیای سرد،
به دنبال رنگی از خوشی باشم،
وقتی که هر صبح،
چهرهام را به آینه میزنم
و غم را در چشمانم میبینم؟
آرزو دارم در آغوش مرگ،
به خواب ابدی بروم،
جایی که هیچ صدایی نیست،
تنها سکوتی است که میخواند.
ای مرگ، ای آرامش جاودان،
بیا و مرا از این درد رها کن.
در باغی از یادها،
میخواهم قدم بزنم،
میان گلهای پژمرده و خاطرات دور،
و با هر گام،
به سوی تو بیایم،
تا در آغوش سردت،
آرامشی بیابم.
چگونه میتوانم بمانم،
در این دنیای پر از رنگ و درد؟
آرزویم این است که تو بیایی،
و مرا به سرزمین بیپایان ببر.
در آنجا، فقط سکوت است و عشق،
و من در آغوش تو،
به خواب ابدی میروم.
مهران رضایی حسین آبادی
به
بی رحمیِ ناتمام
شست باران
تمام رد پایت را
جز آن ردّی
که بر دل جا گذاشتی
تا ابد میماند
و
در هر تپشی
داغِ تو را
تازهتر می کند
حیدر ولی زاده
وقتی در آغوشت میپرم
هیزمی میشوم
که فکر بازگشت
به بهشت سبزش را ندارد.
شیما اسلام پناه
سالهاست دربدر کوچه های تهرانم
کجا بدام تو افتاد این دلم نمیدانم
نشان به آن نشان که یک روز ابری بود
و بعد دیدن تو هنوز خیس بارانم
بی ذوق مردم شهر که ناز تو نخرید
آباد میکند آن ناز عاشقانه شهر ویرانم
قانون عشق بازی تو قانون دیگریست
خطی کشیده روی تمام عهد و پیمانم
آغاز میشود از خنده تو روشنایی روز
به اتهاب بهار میرسد قصه زمستانم
حق دارد این آواره در کنج خیابانها
با لمس دست تو میپرد ، هوش دستانم
محمد سرداری
تـا بـه دام سـر زلـف تـو گـرفتارم من
همچو مجنون به سرکوی توبیمارم من
گـربـود دیده مـن بدرقه ات درهمه جا
از نـکوئی تـو بـاشد نـه گـنهکارم من
ظلمت شب به سرآمد نفس صبح دمید
مرغ شب باش توخاموش که بیدارم من
تـا گل روی تو بشکفت بـه بستان امید
بـی خـبر از گـل و انـدیشه گلزارم من
صیددل کردی ورفتی توبه یک تیرنگاه
زیـرلب زمزمه کردی که طـلبکارم من
از سـرلطف طبـیبا تـو بـه بـالـینم آی
بین که ازسوزش عشق توچه تبدارم من
به کمند سرزلف تونه امروزفتاده محمود
دیـرگاهی است در این دام گرفتارم من
سید مرتضی ذکاوتمند