یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ایستاده ام ، با ریشه های عمیق و محکمم در خاک

ایستاده ام ، با ریشه های عمیق و محکمم در خاک
ایستاده ام ، پشت به روزهای سخت رو به قلبی پاک

ایستاده ام، روی ترس هایم وقتی زمین چرخید
ایستاده ام ، نفس به شمار در آمد، خدا به من خندید

ایستاده ام، برای حرف های نگفته ، به شوق آزادی
ایستاده ام، برای دیدن رویا و هضم یک شادی

ایستاده ام، وقتی خدا به من گفت نشکن از این درد
ایستاده ام، وقتی امید به غرور طعنه زد برگرد

ایستاده ام ، سایه وار ، جاودانه شکل یک رویا
ایستاده ام، به سکوت ، در تکاپوی هرزِ این دنیا

ایستاده ام، به عهدِ با خودم و ریشه های محکمم در خاک
ایستاده ام، پشت به روزهای سخت ، رو به قلبی پاک

ترانه حقیقی

سرابِ خواب دیده ام

سرابِ خواب دیده ام
شبیه قلبی از بلور
تمام سایه های من
اشاره میکند به نور

شب از نگاه گرم تو
ترانه ساز میشود
تمام شوق بودنم
حسِ پرواز میشود

طلوع میکنی به صبح
شب به کنار میرود
غروبِ سرخ غم زده
از این دیار میرود

ترانه حقیقی

چنان سرگشته بودم هر شب کش دارِ پاییزی

چنان سرگشته بودم هر شب کش دارِ پاییزی
بریده از خودم،در بندِ عشقِ شمس تبریزی
پریشان حال از این غربت،حوالی غروبِ غم
ندا آمد تو خود عشقی و از اِعجاز لبریزی


ترانه حقیقی

تورو کم دارم

تورو کم دارم
من اینجا میون اینهمه رویا
تورو کم دارم من
اما چیزی باقی نیست به جز ما
با یه فنجون ویه دفتر،یه دنیا تجربه تو ذن
منو آفتاب،منو یادت،تمی از فرداها تو ذهن
بیاد یه موجی و ما رو رد کنه از کابوس هامون
ببره تا آرزوها، برسیم به رویاهامون
دیگه بسته ناامیدی،بریم اون دورا تا اوج
من بشم رنگ سفیدی تو بشو ادامه ی موج
چقدراین روزا خوبه، روزای باتو بودن
روزایی که میشه حتی قطعه شعری هم سرودن


ترانه حقیقی