یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

درِ خانه‌ات به دریا باز می‌شد

درِ خانه‌ات به دریا باز می‌شد

و دریا

خانه‌ی من بود .

یک‌بار به آب زدی وُ

عمری‌ست پیِ تو می‌گردم .

"رضاکاظمی"

214

کاش ...

کاش در خانه خود نشسته بودیم و

هوای سفر نمی‌کردیم

جاده‌های دنیا

از کف دست تو می‌گذشتند

به موهایت که دست کشیدی

ما در تاریکی گم شدیم !

"رسول یونان"

213

با من حرف بزن


مثل یک پیراهن نارنجی با روز


مثل وقتی که ابر


صرف شستن یک سنگ می کند ..


مثل وقتی که صرف ِ همین شعر می شود


با من حرف بزن


مثل یک بازی در وسط تابستان


و به چیزی فکر نکن ..


"غلامرضابروسان"

212

هی خانم
که خیره نگاه می‌کنی
لباسم شبیه او بود یا قد و قواره‌ام ؟
شرم نکن 
من درد تو را می‌فهمم
من هم به یاد او
به ابرها و آدم‌ها
حتا به دیوار
خیره شده‌ام

هرچه دلت می‌خواهد نگاه کن.


"علیرضا روشن"

211

درختى بودم ایستاده در برابر طوفان ،
کبریت بى‌خطر شدم ،
و سیگار زنى را در آشپزخانه کوچکش
روشن کردم ،
که از درخت
تصویرى میان قاب پنجره در خاطر داشت .
زن
شعله‌ام را فوت کرد
و حادثه با ابعاد کوچک‌ترى تکرار شد
طوفان
و برگ‌هایم ؛
خاطرات پیش‌پا افتاده پاییز
طوفان
و شاخه‌هایم ؛
خاطرات شکست‌هاى غم‌انگیز
طوفان
و دیگر حتى کلاغى ،
براى روزهاى پیرى و کورى‌ام نمانده است .
درختى بودم ایستاده در برابر طوفان ،
که یک شب از ترس
به شاخه‌هاى خودم گیر کردم و خشکم زد
و دست‌هاى بلند بادى مست
پنجره‌ها را

میان من و آدم‌ها بست .


"لیلاکردبچه"

210

بیش از این

خسته‌ات نمی‌کنم

پیر می‌شوی .

بیش از این

نگاهت نمی‌کنم

خسته می‌شوی .


"ایرج صف شکن"

208

و در آغاز کلمه‌ای نبود

تا نسبتم را با تو مشخص کند

با این‌حال راه افتادم شانه‌به‌شانۀ مردی

که کسرۀ نسبت به هیچ‌جایی نداشت

و همیشه از جیب‌هایش بوی بلیت‌ یکسره می‌آمد

آن روز هم که دست‌هایم را

رو به مقصد نامعلومی تکان دادم

کلمه‌ای نبود

تا بدانم نامِ وضعیّتِ روحی‌ام چیست

با این‌حال می‌دانستم خداحافظی کلمه‌ای‌ست

که نسبتِ مرموزی با دست دارد

به خانه برگشتم

دست‌هایم را شستم

حالم امّا بهتر نشد.


"لیلاکردبچه"


207

دلتنگ آغوشت...حتی سرد..

من به تنهایی زیرپوستی یک اسکیمو ایمان دارم..

تنها اوست که..

قدر یک آغوش سرد را هم میداند..!

"هومن شریفی"