یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

لانـه کرده بـارِ اندوهی به رویِ شانـه ها

لانـه کرده بـارِ اندوهی به رویِ شانـه ها
تابِ غـم دیگر نـدارد قامتی بی سَـرپنـاه

وقفه ها بهرِ رهایی، خـو به درد و فاجعه
عمرمان داده به بـاد و سر همیشـه بیکلاه

نالـه و خون در پیالـه جایِ تـدبـیـری بـجـا
حسرت و مرده پرستی خانه مان کـرده تبـاه


تا به کی دستِ منو تو رویِ دست اندر خفا
که نفسهامان بگیـرد ظلـمـتِ سَـد کـرده راه

پس نباید اندکی رخصت به هر محنت دهیم
تـا نَـتـازد سـایـه ی شـومِ سـیـاهـی بـر پـِگاه

کوثر قره باغی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد