یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ای همانی که در اندیشه مرا دار زدی!

ای همانی که
در اندیشه مرا دار زدی!
قِصه ی بغضِ فروخوردهِ شب‌های مرا جارزدی!
سَرِ این قائله را آخر کُن
ورقِ آخرِ پاییز،منم
لحظه ی مرگِ غم انگیزِ مرا باور کن
دگر از حالتِ تردیدِ نفس گیر پُرم
خالی از فریادم...
از من و خاطرِ دلدادِگی ام ،کنجِ آغوشِ تو همواره،اگر یادی هست!
از همان فاصله برگردو و بیا
تو فقط فلبِ تَرک خورده و پُرخونِ مرا داورکن
جایِ احساسِ تو هرجایِ تنم ،پابرجاست
تو ببین حالِ پریشان مرا؟
تو مرا در قفسِ بسته مجازات مکن
حکمِ تبعیدِ مرا پَرپَر کن
صفحه ی خالیِ آزادیِ من را بنویس
تو خودت ،حال مرا بهتر کن...

فرزانه فرح زاد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد