یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بر شبِ مرده میدمی، زنده کنی جهانِ من

بر شبِ مرده میدمی، زنده کنی جهانِ من
شادیِ بی بهانه ای، در غم بی کرانِ من

تا که عیان شدی به چشم، حرفِ من از دهان گریخت
ای که تمام صحبتی، در دلِ بی دهانِ من

نبضِ دوباره ای گرفت قلبِ نژند و ساکتم
جانِ دوباره داده ای، بر تن و بر روانِ من

روزِ رسیدنت شده فصلِ بهار تازه ای
نرگسِ نوشکفته ای، در برِ پر خزانِ من

عقربه وقتِ بودنت میلِ گذر نداردش
گشته مطیع و رامِ تو ثانیه و زمانِ من

رو به تو سجده میکنم، ای که خدایِ من شدی
قامتِ پر تلالو ات، قبله ترین مکانِ من

بره به بره برده ای، رام نگاه کردمت
عاشقِ چشمِ وحشی ات، هم سگ و هم شبانِ من

هرچه که جمله گفته ام، شان جمالِ تو نشد
آه، چه بی قَدَر شده، وصفِ تو در بیانِ من


کوثر علینژاد ماهفروزی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد