ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
اگه مهتاب تو چشات زل بزنه
از خجالت آب میشه کم میاره
اگه دریاها تو قلبت بریزن
هنوزم قلب کوچیکت یکمی جا میاره
اگه بارون موهاتو شونه کنه
میتونه جاده رو گلخونه کنه
اگه آفتاب بشینه روی تنت
می تونه زمینو دیوونه کنه
اگه شبنم اشکاتو باش ببره
می تونه تا اوج ابرا بپره
اگه قلبم با تو همخونه بشه
می تونه دفتر تک دونه بشه
احمد فیاض
بلبل از نغمهی صبحی به شکر باز آمد
باد با عطر گل و سرو به راز و ناز آمد
چشمهای جوش زد از دل به صفای طبیعت
رود با زمزمهای نرم و پراز عشق و نواز آمد
ساقیا، جام طرب ده که به شور آوریم
وقت شادی است، غم از دل به گریز آمد
زندگی لحظهی کوتاه بهاری است لطیف
هر که در عشق بماند، به عشق یار به پرواز آمد
ابوفاضل اکبری
بین ابیاتی که انگشتم نگارِش مینمود
تو همان شعری که قلبم از نگارَش میسرود
طالعم را جستجو کردم برای دیدنت
غافل از نوری که بر این سایه ها افتاده بود
من که مانند بنی آدم به هجرانم دچار
تا کجا باید کنم بر کامیابی وانمود؟
بلبلی آوازه خوان و فارغم از فکرِ نان
دانهی کنج قفس هم لطف صاحبخانه بود
شوق چندانی ندارد بی رُخَت، خُلدِ بَرین
در پی ات سر میدوانم یک قدم قبل از ورود
محمدمهدی بومری
مکن کاری بدون فکر و تدبیر
مسلح بایدت رفتن به نخجیر
اگر خود بشکنی آیینهات را
چرا گویی سیه بختم ز تقدیر
فروغ قاسمی
صبح خندید و جهان تازه بهاری دیگر
گل به دامان چمن بست نگاری دیگر
باد میرقصد و با شاخهی گل نجوا کرد
که برآید ز دل خاک، شراری دیگر
ساقیا، جام طرب ده که به این بزم نشاط
میبرد غم ز دل و میدهد یاری دیگر
زندگی گرچه گهی تیره و پر حادثه است
عشق باشد که دهد ما را قراری دیگر
ابوفاضل اکبری