ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بی رحم تر ین فصل خدا
فصل خزان است
چون قصه ی او قصه ی
هجران و فراق است
دردی فتاده است
بر شاخ درختان
بی برگ شدن قصه ی
پر درد خزان است
چشمی به زمین و
رنگ به رخسار ندارند
آری چه توان گفت
که این رسم خزان است
ابرها همه از درد درختان
غمینند
آری چه توان کرد
جز اشکی
چون رود روان است
عشاق ز بی مهری دلدار
دل نگرانند
آری چه کنند هجر و فراق
رسم زمان است
دل را همه دادند
به مستی به سر و چمانی
سروی که همه از پی او
انگشت به دهانند
افسوس که او غافل از این
مستی و هجران و فراق است
بی رحمی و عاشق کشی اش
دیر زمان است
آری چه توان گفت که این
رسم زمان است
بی رحم ترین فصل جهان
فصل خزان است
شیدا جوادیان