یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در شبی رو به سحر ، چشمانم

در شبی
رو به سحر ، چشمانم
راه را لای اذان پیچید و ، عطشم گفت مرا
قدحی گو ، هوا بارانیست
و جهان جمله ی اضداد ، ولی عرفانیست
متحیر گشتم
اندر آن گوشه ی محراب ، بوسه ای بر خال تربت زدم و ، تیر صیاد مرا محرم کرد
فورانم ، لیکن
ارغوانی شده ام هست تر از شیدایی
و پر از رقص شکیبایی و شمس
با عنایت در ضمیرم ، واژه را میچیند ، و دلم دامنه ای ...

فرهاد بیداری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد