
چه
وسیع است
غزل
بار سفر میبندد
چه وسیع است خیال
قایقی ، بی بادبان
شفق زلف سیاهت برد از دامن من
گرد رخساره خبر میدهد از
نوبت من
هوس دیدن یار
که مرا
میبلعد
در افقهای پر از پیچش آن تیر و کمانبه درشتی دو چشم آهو
من تو را
میبینم
درد من انبوه است
مقصدش بی رنگیست
و صد افسوس که خواهش ، بیجاستو تو را عزم سفر کردن تا من .....
فرهادبیداری
