ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
پاییز
وفادار ترین فصل خداست
حافظه ی خیس خیابان های شهر را
همیشه همراهی می کند
لعنتی، هی می بارد و می بارد
و هر سال
عاشق تر از گذشته هایش
گونه های سرخ درختان شهر را
می بوسد و
لرزه می اندازد به اندام درختان
و چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشق
برای لمس تن زمین
که گاهی افتادن
نتیجه ی عشق است
آری، پاییـــز نزدیک است.
اما پاییز که همیشه صدای خشخشِ
برگها در گذرها نیست! پاییز که
همیشه با بوی مهــر نمیآید!
پاییز گاهی در زیرسیگاریِ روی میز،
زیر انبوهی ازخاکستر است،
گاهی حوالی عطری تلخ
پشت یقهی لباسی تا شده، گاهی هم
نم بارانیست که گوشه چشمانت
میدرخشد! گاهی قهوهایست که
سر میرود،غذاییست که ته میگیرد
و لبخندیست که بیبهانه بر لبانت
مینشیند. ساده بگویمت...
دلتنگ که باشی پاییز نزدیک است!
روزبه معین
عطر چشمان او
پاییز آمدست کــــه خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگر"من دوست دارمت"
بر باد می دهــم همـه ی بــود خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت
باران بشو ، ببار بــه کاغذ ،سخن بگــو
وقتی که در میان خودم می فشارمت
پایان تو رسیده گل کاغذی من
حتی اگر خاک شوم تا بکارمت
اصرار می کنـــی کـــه مرا زود تر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت
پاییز من ، عزیـــز غــم انگیز برگریـــز
یک روز می رسم و تو را می بهارمت!!!
سیدمهدی موسوی