ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
واژه
بی نشان و نشانه
تأنیثِ سطرهای من است
باریک و بلند
زنی سیاه مو
که دورِ ستونِ خیالِ این اتاق
می رقصد به ناز
شهوتِ لرزشِ لمبرهای اوست
که می چرخد در آغوش دامنی کوتاه
و زیباتر می کند عشقبازیِ نور و پنجره را
عطرِ بکرِ سینه های زن است واژه
که آذر افکنده است در رگِ شعرها
و تنفسِ روشنِ اتاق را
عمیق می کند انگار
¤
شانه های عریانِ بی تابِ توست
کلماتِ من
که تحملِ هجاهای بلندِ جنگ را
نای به دوش بردنِ غصه های کودکانِ بی فردا را ندارد
تمامِ واژه های من از لب های مستِ تو بوسه می گیرد
بعد از مرور هزار شمارشِ مرگ
هزار روزِ عزا
شبانه میانِ انگشت های ترسانِ من رنگ می گیرند
تا شاید
آفرینشی تازه بیاغازند
بر تارک این ویرانه
¤
تمامِ واژه های زنانه ی منی
برقص بر آوارِ این شهرِ فروریخته
زیبایم کن ...
پوریااشتری
رویای کدام بهار را
بی من
در آینه خندیدی
که من این همه پاییزم...
| پوریا اشتری |
بس است دیگر
این تردیدِ دیرسال
خانه ام تاریک است
سیاه
و سال هاست که خوابِ ستاره نمی بینم
به دخترم قولِ دریا داده ام
و در نامه ای کوتاه
باد را برایش کشیده ام
که موهایش را شانه خواهد کرد
به جای دست های دورِ من
باید بروم
نیمه ی روشنِ زمین را پیدا کنم
جزیره ای شاید
که چمدانِ خستگی ها را بگیرد از دستم
کوله بارِ خاطره و حسرت را
در کنجِ دنجِ پستویی پنهان کند
و فنجانی چای و آرامش تعارف کند
و من
از آرزوهای دخترم برایش بگویم
اتاقی روشن اجاره کنم برایش
با پنجره هایی بزرگ
رو به ساحلی بکر...
¤
چند خط شعر
برایِ همسایه ام به یادگار می گذارم
و چند متر پارچه ی سپید
زیرِ بیدِ باغچه ی حیاط
به امانت می سپارم
برای روزِ بازگشت
باید بروم
نیمه ی روشنِ خودم را پیدا کنم...
پوریا اشتری
از کتااب "مویه ها به زبانِ مادری ساز می شوند"
بر گورهای جوان
مویه ها
به زبان مادری ساز می شوند
بر جاده های جدایی
لکنت
ترجمان حیرانی ست
من از کدام قبیله می آیم؟
که لکنت زبان مادری ام بود
و ریشه در باد سپرده ام
کدام ترانه
کدام ساز
شکایت از حکایت رفتن بی گاهت خواهد کرد ؟
من که بوده ام ؟
کودکیِ ناتمام در حلب؟
جوانی ماسیده بر حجله های کوچه های تهران؟
یا آلزایمر گم شده در نمی دانم کجا؟
کدام کشتی
هجرتِ ناچارم را پهلو می گیرد؟
کدام گودال
گورِ دریای بی بادبان من خواهد بود؟
پیدایم کن ...
پوریا اشتری