ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در تاریکیِ پنجمین شبِ بیتاریخ،
سیگارم را با کبریتی روشن کردم
که سالها پیش
بر مزار کسی خاموش شده بود.
دودش بالا رفت،
اما نه به آسمان،
بل به حافظهای فراموششده
در تهِ ذهنِ کسی که
من را فقط شبیه خودش دیده بود.
قهوهام سرد بود
مثل دستی که در آغوش
همیشه،
میلرزید.
در تهِ فنجان
نه نقش بود
نه تقدیر،
فقط یک حرفِ شکسته،
و انعکاس چشمهایی
که شبها
اسمم را از یاد میبردند.
مالشعیر تلخ نبود
نه برای کسی که
با هر جرعه،
بخشی از خودش را میبلعید
تا زنده بماند
در زهدانِ خاطرهای ناتمام.
درد؟
نام دیگر کسی بود
که هیچوقت نبود
اما همیشه دیر میآمد
با بوی ناگهانِ عطر کسی که
رفته بود بیخداحافظی.
و من؟
من فقط «او»ای بودم
که هرگز
در آینه، تکرار نشد.
هادی رئیس الذاکرین دهبانی