ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کفشِ رفتن را چه نا هنگامه بر پا کرده ای
با نبودَت بودنت را تازه معنا کرده ای
در هوایت رَد شدم از کوچه ات با حالِ زار
شیشه گریان شد به حالم تا به آن ها کرده ای
می گذشتم از کنارت زیرِ باران خیسِ خیس
زیرِ چتری رفتنم را هم تماشا کرده ای
برکه بودم در بیابانی جدا از شورِ عشق
با عطش شورم نمودی وصلِ دریا کرده ای
سرپناهی جُسته ام در شوره زاری بی عبور
با عبورت در خیالم خیمه بر پا کرده ای
از نگاهت خوانده ام صدها غزل در شرح عشق
عاشقی را با زبانت باز حاشا کرده ای
رازِ راضی بودنت را چون ندانستم چرا
بی خبر را بی خبر رفتی و رسوا کرده ای
من تو بودم یا تو من هرگز نشد ما جمع ما
کی فراموشم شود آنچه تو با ما کرده ای
تا شدم مانند کاغذ تا نخوانی قصه ام
قصه پایان شد ولی با من چه بد تا کرده ای.
مهرداد مظاهری
رَد شدی از خاطراتم از گذرگاهای خواب
می چکد بارانِ چشمم مثلِ گُهر های ناب
هُرم دستانت به دستم پَر نزد از خاطرم
پَر نبودی تا در آغوشت بگیرم چون کتاب
آسمان تاریک و صبرم پیر شد از انتظار
ماه می تابد اگر از چهره برداری نقاب
لحظه ها تکرار و ساعت خسته شد از تیک وتاک
عصر پائیزی و غُربت ، بُغض و باران پُشتِ قاب
باورت کردم ولی در باورت من مُرده ام
در خیالم برکه بودی در خیالت من سراب
می کِشم مهتابِ شب را تا تو را پیدا کنم
تابِ بی تابی ندارم ماه خاموشم بتاب
رفته ای از روزگارم مثلِ دیروزی که رفت
می رسد فردا و فردا بی تو اما بی شتاب
باز تنهایی تو ماندی با من و تنهایی ام
گُل خزانش می رسد تنهای تنها شد گُلاب.
مهرداد مظاهری
در خیالم بودنت را باز باور می کنم
سر به روی شانه هایت گونه ام تر می کنم
هم قدم از کوچه باغ آرزو رد می شویم
پای جویی می نشینم خستگی در می کنم
زار پرسیدی که بعد از من چه آمد بر سرت
بی رمق با خنده ای گفتم که ای سر می کنم
گم شدی در کنج مغرب در غروبی با قلم
باختر را خط زدم تصویر خاور می کنم
بید لرزان شد وجودم ریشه هایم ناتوان
وقت طوفان وداعت تکیه بر در می کنم
سوت پایان را که زد؟ شعرم هنوزم مانده است
مقطعی از شاعری را وقف داور می کنم ،
مهرداد مظاهری
کنج خراب دلم نقش تو را ساختم ،
از همه بردم ولی من به خودم باختم،
گشتم و گشتم چرا گم شده ای قاصدک،
در پس طوفان فقط یاد تو را یافتم ،
باد پریشان کند موی تو چون حال من،
کاش چو زنجیر شب موی تو می بافتم،
پیله تنیدم تو را با غل و زنجیر عشق،
پر نگشودی اگر پیله نمی تافتم،
بوسه زدم برکه را ماه به قابش شکست،
صورت مهتاب را عکس تو پنداشتم ،
بی تو ز دالان شب خاطره ها می چکد ،
آه چه می شد اگر چتر تو را داشتم ،
مثل تو قافیه ها دور که شد از غزل،
بر سر گورش گلی جای تو می کاشتم ،
مهرداد مظاهری