ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
می خواهم خوش بین باشم
عینکی بر چشمهایم میزنم
تا تلخی روزگار را
با شیرینی لبخندت
مزمزه کنم.
طعم عسل لبهایت
بر جانم مینشیند
و روزهایم
همچون عشق تو
شیرین میشود
سیدحسن نبی پور
دورازمن
بی من
چه می کنی ؟
این جا شلوغ شده
اماخیالت
درفکرمن پرسه می زند.
سیدحسن نبی پور
دوست داشتنت،
اگر مهتاب باشد،
در زیر آسمان تو را میبینم.
اگر ستاره باشد،
در آغوش آسمان نشستهای.
و من نهتنها در زمین،
بلکه در آسمان نیز جستجویت میکنم.
تو در آسمان قلبم جای داری.
سیدحسن نبی پور
سبزهها در باد میرقصند،
عشق، میان انگشتان عاشقان،
قلاب شده در روز سیزده نوروز،
و آرزوهایی که مهمان آبهای رواناند.
سیدحسن نبی پور
چشمانت دریاست
آغوشت
ساحل نجات من
سیدحسن نبی پور
اشکهایت،
باران سیلزاییست
که در خلیج رنگارنگِ عشق
در دل معشوق،
توفانی بپا کرده است
سیدحسن نبی پور
چترِ آسمان
با دستانی از ابر بر آغوشت
گسترده شده است،
که مبادا آفتاب
تنِ بلورینت را
در آغوشِ داغِ خود
ذوب کند.
سیدحسن نبی پور
شب از شانههایت فرو میریزد،
و لبانت، سرخیِ ماه را به چالش میکشد.
در آغوشِ گیسوانت،
جهان خلاصه میشود
به زمزمهای گمشده در باد.
دستم را بگیر،
که زمین از تبِ بیتابی میسوزد،
و در خیابانهای تاریکِ این شب،
تنها فانوسِ روشن،
چشمانِ توست.
بگذار نامت را بر لبانم بگذارم،
بگذار صدایم،
در امتدادِ نفسهایت گم شود،
چنان که ستارهای در دریای شب.
سیدحسن نبی پور