یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

هرکه را دیدم به او دل بستم

هرکه را دیدم به او دل بستم
چون به دنبال یار میگشتم
همه نوبت به نوبت رفتن
من عاشق را زیر پا له کردن
دگر دلی برای من مجنون نماند
دگر میلی به لیلی داشتن نبود
تا اینکه چشمانم به چشمانت خورد
مهر نگاهت یک دل نه صد دل از من برد
با خودم گفتم او آمده برای ماندن
مثل باقی عُشاق برای سوختن وساختن
با تمام وجود به او دل بستم
آینده مان را بهم پیوستم
ناگه شنیدم حرف رفتن آمد
یک آن زبان من بند آمد
گمان کردم رفتنش شوخی بود
لیکن در واقع عشقمان شوخی بود
تو رفتی اما من همان جا ماندم
با عشق سوختمان من سوختم
مشکلی نیست دنیا برای من نساخت
هرچه من خواستم او نداد


مبیناایوبی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد