یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پاییز

پاییز
این همه دلتنگی
این همه به هم ریختگی
این همه زخم
این همه بی جانی
طوفان بلا
برپیکره ی شعر
واژه هارا
دست خوش
بادکرده است


سید حسن نبی پور

گر تمامِ خیرِ دنیا را کنم من کارِ خویش

گر تمامِ خیرِ دنیا را کنم من کارِ خویش
حاسدان را عاجزم، خشنودی از کردار خویش

تابشِ خورشید را ابرانِ تیره پاسخ است
درگریز از فتنه و آشوبشان در غار خویش


محراب علیدوست

در من تو باید...

در من تو باید نقطه ی آغاز باشی
پر وا کنی یادآورِ پرواز باشی...

خالی مبادا چهره ات آری ز لبخند
باید همان مستانه ی آغاز باشی...

جلدِ همین بام و همین کاشانه باشی
پایانِ اندوه ، شادیِ آواز باشی...

از شُهرتت پیداست آبادی ، آباد
باید دمادم با دمم دَم‌ساز باشی...

اثبات کردی با لبت پیغمبری را
حتماً نباید در پیِ اعجاز باشی...

مستم کنی با باده‌ای از جام لبهات
گیراتر از پیمانه‌ ی شیراز باشی...

لب بسته‌ای چون غنچه‌ای زیبا چرا دوست
عیبی ندارد اندکی هم باز باشی...

من عاشقی را با تو تنها می‌پسندم
باید میانِ شهرِ قلبم راز باشی...

فتحم کن و شهری بساز آباد از من
شاهانه می‌بازم اگر شهباز باشی...

پایان ندارد عاشقی این حیِّ جاوید
پایانِ ما هم می‌شود آغاز باشد...

حسن کریم‌زاده اردکانی

به که گویم که در عمق زمین .

به که گویم که در عمق زمین .
پنجاه ستاره آسمانی شده اند .
از چه گویم که دگر باب شده .
سوسو زدن ستاره نایاب شده .
بس زبودن به نبودن گفتند .
مرگ در چنبره تلخ  چقدر باب شده
در غربت آسمانی شدن این رنجبران .
اشک عالم بفشانیم به دو چشم .
چه اثر  .
که ده ها یتیم وخرد سر ریزش معدن .
بی پدر  بی سر سامان شده اند .


ایرانیان  طبس ها  از جان و دل تسلیت .

احمدرضاآزاد

چو عشقم در فضا افسانه بوده

چو عشقم در فضا افسانه بوده
ز دستی بر قضا دیوانه بوده
چو دیدم در سرشتم معنی حق
پسندیدم ندا از جانب حق
چو یارم زلف ابرویش کمان است
ز خالی بر به رخساره عیان است
چو خوش مشرب، چه خوش گفتارو خوش پوش
دمی ساقی بده باده به من نوش
سر سجاده ام یارم طلب کرد
ز سر جامی، ز دستم می طلب کرد
ز زیبایی سر حسنیٰ طلب کرد
مرا دیوانه ی لعل و لعِب کرد.


زهرا شعبانی

خفته‌ام در سینه خاک زیر یک سنگ کبود

خفته‌ام در سینه خاک زیر یک سنگ کبود
خفته در تاریک نمناک
دلم خون بود از دنیای بالا ،سال‌ها درگیر آن همه رنج
پیدا شده زیر قبرم، خرواری طلا یک توده ی گنج
می‌برم سر در میان گنج‌ها
دل خوشِ دربندگاه، گنج پیدا کرده ام گنج
پیداشد ناگهانی، عمری در زندگانی
تن فرسودم ،هرگزنیاسودم
در پی این گنج بودم
درپی آسایشی بی‌رنج بودم
اکنون به آسانی صاحب یک گنج هستم
ولی این زیر، با این گنج کاری بر نمی‌آید ز دستم
شباهنگام روحم، پیغامی فرستادخاکیان را
گورم را گر بکاوید گنج می‌یابید
بارها گفتم با بانگ و نفیر
آسمان بالا سران
این گونه می‌دادند پاسخ
روحش شاد روحش شاد
ناتوان از فریادهای بی ثمر،می‌برم سر در میان گنج‌ها
در سرم دیگر اثر از درد نیست
مرگ دیگر بدتر از درد فقر نیست
می‌شود روزی فرستم گنج را روی زمین
می‌برد روزی درد فقر را؟
آن همه بیداد و درد و رنج را
همچنان در ظلمت تاریک قبر، پیشه کردم صبر پیشه کردم صبر
آسمان بالا سران اینگونه می‌گفتند روحش شاد روحش شاد
در کنار این گنج فکورم
حیف دیر آمد، چرا آمد حال که در گورم ؟
زین رزق دیر هنگام رنجورم
راستی بد شانسم
ماری بزرگ روی گنج است
تناول می‌کند از گوشت اندامم
نیش‌هایش جانگزاست
روح من این زیر در رنج است
سر دهم فریاد گنج می‌یابید این زیر
گورم را بکاوید، قبرم را گشایید
زدست این مار ها من رارهانید
ناتوان از فریادهای بی‌ثمر
می‌برم سر در میان گنج‌ها
تارسم برخاک سرد،سرنهم برروی خاک
میروم خواب در تاریک نمناک
نه آن بالا سران، شنیدند حرفم را
نه این زیر، گوش می‌دهند حرفم را مارها
دیگربرنمیدارم ازین خواب گران سر
خواب را سرمایه میدانم
تارهاگردم ازین آزارهای دهر


ابراهیم خلیلیان