یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آه می کشندازجدایی

آه می کشندازجدایی
برگ های بی نفس
درپائیزدلتنگی

سید حسن نبی پور

بی عشق تو دنیاست پریشان و غم انگیز

بی عشق تو دنیاست پریشان و غم انگیز
با عشق تو زیباست گُل افشان و دلاویز


قلبم شده صد پاره نگارا به یقین هست
تیرِ مژه ات تیز تر از خنجرِ چنگیز


اعجازِ نگاهِ تو ، مرا می کُشد ای عشق
لبخند بزَن ، کاسه یِ صبرم شده لبریز


روح از بدنم رفت همان دَم که تو رفتی
چندان که شدم سردتر از موسمِ پاییز


دیشب من و مهتاب به یادِ تو نشستیم
ناهید رسید از رَه و پروین و زُحل نیز


با آمدنت باز به جسمم تو دَمیدی
من زنده شدم مست تو و شاد و سحرخیز


تا خانِ ششم رفتم و با دیو به عشقت
در مرحله یِ هفت شدم سخت گلاویز


از کوچه یِ الهام‌ ندا داد که ای دوست
تا وصل دهد دست زِ اغیار بِپرهیز

علی باقری

دوست دارم چشم های تو شود آیینه من

دوست دارم چشم های تو شود آیینه من
مهربانی خوش زبان ملک سیاهی خانه من

دوست دارم صبح آدینه میان موج باشم
موج موهای بلندت هر زمان بازیچه من

رعد و برق اشک هایت می‌شکافد آسمان را
خنده های چون شراب تو بود آدینه من


دست های حق تمام رشد با دستت گره زد
چشم هایت مرحم عمق غم پارینه من

چون سکوت از چاه بیرون می‌شود فریاد‌ هایم
گیسوانت چون پری مرضیه ی راضیه من

عرفان مصدقی

رفت ماه شب ، ستاره دید

رفت ماه شب ، ستاره دید
با خبر ستاره را از خواب خرید
گفت تقدیر من در دست شب
تا سحر ستاره را تا جان دوید


ازاده دهقان بنادکی

رنگ های بیشمار

رنگ های بیشمار
رنگین کمان است پاییز
غرق  شادی است مهر
سید حسن نبی پور

پیر دلی با جوش و خروش

پیر دلی با جوش و خروش
سینه را بشکافته از زجرِ نوش

دورش حلقه ایی گِرد از چاکران
بنشسته دست بوسان در آن زمان

اورا صد جهت را از صد طبق چون نور است
خاکبرسانی همچو ما در پیش او چون کور است

از دردِ یار کم کَمَک خود را کشید
ساغرِ زهر به نامِ همه اقیارنوشید

همه جام ها پر؛ رو به بالا سرازیر شد به یاد
حلق و دهان را پیش کشی دادم مبارک باد

هنیئا لک زنان نوش گفتند: باده ات نوش
سینه پر جوش و خروش ،بیقرارِ مدهوش

درکشیدم از ساقرِ آتش افروز پر خروش
که حکایتم چنین رسیده اس گوش به گوش

آن شیخِ سیه مستی که دردَش شد چاره اش
توبه پوریا بود که بد مستی شد شکستنش


پوریا یلدار