یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دوباره پنجره ها ودوباره آئینه

دوباره پنجره ها ودوباره آئینه
دوباره می‌تپد این دل درون این سینه
کسی نشسته براهت بمدت یکسال
دوباره جشن تولد وَعشق دیرینه
به یمن ولطف قدمهای توست میبینم
جهانی ازبرهوت را چو دشت سبزینه
به روزگار عجول وبه عصر ماشینها
خدا به خلقتت انگار پراز طمأنینه
دمی که چشم تو واشد درآن زمان دیدم
گشوده شد به مقابل دری زگنجینه
جهان دچار شب است و شعایی ازنوری
همه غروب غم انگیز ،توصبح آدینه


علی امیرزاده

به بهانه دلتنگی

به بهانه دلتنگی
پنجره اتاقم را باز می‌کنم
تا نسیم عطر لبه های تو را
بر گونه هایم سنجاق کند
گرمی بوسه هایت را
حس می کنم
تو هرگز نتوانستی
به چشمانم بنگری
وعشق را در نگاهم بخوانی
عشق آسمانی ست
و تو بارانی ترین آسمان منی
آسمان که می‌بارد
از دلتنگی تو
اشک در چشمانم
توفان غم به پا می‌کند
صدایت را که می شنوم
آسمان دلم مهتابی می‌شود
تو یاور تنهایی های منی
مهتاب رخ بر کشید
از آسمان دلم
وتو از رویاهایم دور گشتی
ای عشق پنهانی
باز کرد تا مهتاب
بدرخشد در تنهایم


زهرا نمازخواجو،بیتا

نمی دانم که تاوان شبی ناهوشیاری چیست

یک امشب دور خواهم شد از اینجا هرچه بادا باد
رها خواهم شد از تن پوش دنیا هرچه بادا باد

یک امشب گوش هایم را به روی هوش می بندم
به سمت خواب می رانم خودم را هرچه بادا باد

تمام عمر ترسیدم ولی امشب به خود گفتم:
شود فردا اگر روز مبادا هرچه بادا باد

از این تکرار بر ساحل نشستن ها چه دلگیرم
دلم را می زنم امشب به دریا هرچه بادا باد

نمی دانم که تاوان شبی ناهوشیاری چیست
چه شکلی می شود خورشید فردا؟ هرچه بادا باد

من امشب در میان موج ها گم می کنم خود را
در آخر می شوم بر آب پیدا، هرچه بادا باد

تمام عمر رد شد در هیاهوهای بی حاصل
یک امشب را بمیرانم خدایا، هرچه بادا باد


عظیمه ایرانپور

عمربه سرآمدز نگارم خبری نیست

عمربه سرآمدز نگارم خبری نیست
ازجانب اوسوی دلم یک نظری نیست

ای بی خبر از حال نزارو دلِ تنگم
آخربه کجایی زتوجانا اثری نیست

تاکی زفراقت همه شب ناله کنم من
در ریزشِ این اشک مدامم ثمری نیست

گویا که دگر خشک شد این چشمه ی چشمم
از بخت سیاهم که دگر چشم تری نیست

گفتی نخورم حسرتِ هجرانِ ترامن
جزخوردنِ افسوس که راهی دگری نیست

یک روز اگر این سینه ی ما را بَشَکافند
بینند در آن جز غمُ خونین جگری نیست

روزم چو شبم تیره ی تاراست ز بختم
این شامِ سیه را ز چه آخر قمری نیست

ناله چه نمایی تو (خزان) همچو شباویز
دانی که دگر،این شبِ ماراسحری نیست


علی اصغر تقی پور تمیجانی

باغ و بهار و لحظه مهمانی تگرگ

باغ و بهار و لحظه مهمانی تگرگ
کل می کشد دوباره به ویرانی تگرگ

زیر گلوله های یخی تکه می شود
تا میخورد شکوفه به پیشانی تگرگ

فریاد رعد و صاعقه را ضجه می زند
هوهوی باد و تق تق بورانی تگرگ

سرشاخه را شکسته به تاراج می برد
نفرین به راه و رسم گل افشانی تگرگ

می ریزد و بروی زمین لخته می زند
اندام گل به ساحت قربانی تگرگ

وقتی که گل به چشم تماشا نمی رسد
این تکه های آینه ارزانی تگرگ

فصل بهار و لاله ی خونین بی کفن
وای از غروب لحظه پایانی تگرگ

باران کجا و جوهره ی آب منجمد
لعنت به هرچه ذات زمستانی تگرگ

علی معصومی

تو را یادم فراموش

تو را یادم فراموش
ولی
چه کنم
که این دل

قانونِ بازی را بلد نیست

علیرضا پورکریمی