یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو مثل هزار واژه ای،مثل کتاب

تو مثل هزار واژه ای،مثل کتاب
در چشم منی،تو اشک نه،قطره ی ناب
باران شده ای چکیده ای بر دل من
اینبار بخوان،بخوان مرا با تب تاب
دریاب مرا که بی تو در دست غمم
از عشق تو بر پلک نمی آید خواب
زنجیر تو شد دست و دلم ای زیبا
من تشنه ام و تو ساقی واژه ی آب
ای هستی من،بهار من،ای دریا
ای کاش نباشد آبی عشق سراب...


میدیا جادری

جز ذکر فرج نمی برم باز به لب

جز ذکر فرج نمی برم باز به لب
.. . . ..
از لیل تو من نمیکنم هیچ طلب
.. . . ..
جز دیدن روی ماه تو ای مه ناز
.. . . ..
دیگر چه بخواهم از خدا در دل شب

محمدصادق قدرتی

درد مشو ، دوای من

درد مشو ، دوای من
            حبس مکن ، هوای من

دل مشکن ، قهر مکن
              این نبوَد ، رَوای من..


زخم مزن ، به جانِ من
             قند بگو ، زبانِ من

تلخ مشو ، نیش مزن
             زهر مکن ، جهانِ من..


علیرضا تندیسه

یک آه مانده بود

یک آه مانده بود
ما ماه نشد
خورشید دمیدنی
رو به افق
فلق را در انتظار
آگاه نشدیم ما
زین رخوت آموختنی
رو گرداندیم به قفا
ماه نشدیم
آه از ما که آه نشدیم
با خرد همراه نشدیم

تورج امیری

صلایی می دهد هردم از آن بالا بلندایی:

صلایی می دهد هردم از آن بالا بلندایی:
تورا من چشم در راهم به دیدارم نمی آیی؟
جوابی می دهم او را که مشتاقم به دیدارت
ولی ای خیز از این پایین تو آن بالایِ بالایی
شُکوه از کوه می خواهی نگاه از دورتر بهتر
شُکوه از دره می خواهی نبینی تا نپیمایی
تماشا می کنم هر شب تورا در قله ی ذهنم
خیالی، وحشتی، وهمی، شبیهِ خواب و رویایی
تو ای همزادِ من از من چه می خواهی نمی دانم
همی دانم که زیبایی، که زیبایی، که زیبایی
نمی مانم در این دنیا من این را خوب می دانم
من اینجا کوهی از دردم، تو آنجا کوهِ تنهایی


آرش آزرم

آن مه خوش رو گفت به کجایی

آن مه خوش رو گفت به کجایی
گفتم راست گو تو انگار آشنایی

آن مه شعری سرود چنان مستانه
دل آب شد چون شمعی بهر پروانه

این دل من انگار شده بود هوایی
پروانه ای من می‌کوشید بهر رهایی

شعری گفت ز حال دل دیوانه ام
بیخبر از ویرانه‌های خانه و کاشانه ام

چون شنید داستان و افسانه ای من
دلش آب شد بهر دل مستانه ای من


علی مرتضی موحدی

کاش از روزِ ازل نبود عشقی

کاش
از روزِ ازل نبود عشقی
سیب مایه یِ دردِ سر نمی شد
آدم به حوا نظر نمیکرد
با زندگی دربدر نمی شد


مهین بزرگپور سوادجانی