یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پناه بر غزل از فتنه خیزِ چشمانت

پناه بر غزل از فتنه خیزِ چشمانت
که در تبانی یغماگری پاییز است

دو برکه ی متلاطم دو جنگل مواج
که در نهایتِ طغیانگری غزل خیز است

از آن دو فتنه ی جادو نمی توان دل کند
که با تمامی احساس من گلاویز است

شبیه شعر سپیدی فراتر از متنی
که از تراوش ایماژ و واژه لبریزست

تو فارقی و فراق مرا نمی دانی
چقدر قونیه در انتظار تبریز است


به عصر دلزده ی جمعه های پاییزی
قسم که بی تو جهان حالتی غم انگیزست

محمد حسین ناطقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد