ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سهراب میگفت :
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود
اما من میگویم:
زندگی اکنون سراسر عادت هایی شده که عشق را از یادمان برده است
پاییز از راه رسید ...
آسمان بغض دارد
دوباره ابریِ هوای تو شده ام
ای بهار من ...
اردیبهشتی ترین ماهِ سالم
ای بهانه ی زندگی
این منِ افسرده حال
در فراق دستهایت
سرگردان همچون قاصدکی در بادم
میروم و میروم ...
تا در مه آلود خاطره ها باز تو را بیابم
پاییز از راه رسید ....
فاطمه جعفری
میپـرستم تـورا ای خـالـق کـهـکشان و آسمان و عـشق
مـن چون ماه ؛ کـه میچـرخـد گـرد زمـین کُـرهٔ عـشـق
روشـن کـن دل مــن چــون زرد ســتــاره ات سروش را
همان جفت ستاره به گِرد هـم می چـرخند پُـر زِ عـشـق
یــارا ســرود کــن زِمــن شــبــیــه ســتــارهٔ شباهنگ
سـرشـار کـن مـرا زِ مـهر سرمـدی زان نــعــمت عـشـق
تــو را قــسـم بـه هـفـت خواهر آن سـتــارهٔ تـابـان
بیفشان نور برمن همسان ستارهٔ خوشهٔ پروین زِ عـشـق
یـارا قلبم همانند اختر ستارهٔ تپنده ات چــون ساعتِ عالم
میتـپـد هر وهله انتظار شوکت سـتارگـانت زِ الطاف عشق
سیمین پورشمسی
چه زیباست رویش جوانه بر گلدان
و رویای فصل سبز
اگر به نگاهم می نگری
بهار را در مردمک چشمانم جست و جو کن
و رویای سبزی که آرام آرام بر من ریشه می زند
این سر آغاز من است
برای فصلی دیگر
برای فصل سبز
الهه توکل
دو چشمت چون ستاره آسمانی
نگاهت لاله های ارغوانی...
رخ زیبای تو چون ماه رخشان
لبت سرچشمه ی شیرین زبانی...
خدا زیبائیت داده فراوان
تو باران آسمان رنگین کمانی...
به چشم منتظر پاک و مطهر
نکن با خود چنین نامهربانی...
حسن کریمزاده اردکانی
با من که پریشان توام قهر نکن
وقتی که غزل خوان توام قهر نکن
ای عشق کمی لایق احساسم باش
تا شاعر چشمان توام قهر نکن
مهدی ملکی الف
من نگرانم از دشت های غمگین
سنگ های بی رحم و سایههای سنگین
عشق نفسی بود برای آزادی
نه طمع جان در کمانهای ننگین
کجاست آن ساحل پریشانی
که چشم های مهتابی در کناردوست بود
وای درسکوتم و حیران
از آهوانی که از دشت صنوبر گذشتن و
گل های پیراهن من را تماشا کردند
پرواز پرستوهای دیروز پرواز پرندگان امروز
غرش شیران دیروز غبار اسبان امروز
عمریست شانه ها کوتاه شده از آفاق
جان ها می شکند از قناعت عمر
قلب ها شعله ور می شود از بی قراری روزگار
وای از قلبهای شکسته
که از دریا رسیدن به کویر
به شوق آیینه رنگین فردا
چه شباهت تلخی ست
میان قایق شکسته دیروز و امروز
علی بارنگ
غم دل با که بگویم ، که دلم سوخته جانا
ز هوای مه رویت ، جگرم سوخته جانا
پدر عشق بسوزد که جهانم همه اش سوخت
من بمیرم که هوا هم نفسش سوخته جانا
سالیانیست که با خاطر تو سر کردم
مِیِ خون جگر از جام وفا سر کردم
سیّد ایمان داوودی