یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بـاز پـرنـده‌ی عـشق زِشــوق پـرواز بی‌تاب شد

بـاز پـرنـده‌ی عـشق زِشــوق پـرواز بی‌تاب شد
شب تا شَفَق چَشم‌براه صبح صبا بی‌خواب شد

تـا امــتـداد آسـمـان غَـرق شــأن سـتـاره‌هـا
نفس سرمست‌ از عشق و عـطر گُل‌مهتاب شد

در چَـشمت ای پـرستـوی سپـیـد بـام عـشـق
بـه رؤیـای آمدنت دل چون بهار شـاداب شد


روئـیدند گُـل‌هـای بَـنـفش ارغـوان سَـرِ ذوق
بـاران روی شاخـهٔ عـشق موسیقایی ناب شد

در جَــهـان پُـر نـقـش و نِـگـار تـمـاشـای تـو
مِهر تو در دل مقدس چو چشمه‌ی سراب شد

نِـشسته شبـنـم عــشـق بـر چـهره‌ام زِ سُــرور
تفسیر تو در نـگاهم چون طلـوع آفـتاب شد

سیمین پورشمسی

در کلبهٔ عشق مگر مهرِ رویَت فروغی نیست

در کلبهٔ عشق مگر مهرِ رویَت فروغی نیست
شَـفَق را الا آرزوی تـو هـیچ طلوعی نیست

در هستی من تویی آن یگانه معبود عـشق
مینای دل جـز عشق طاهر تو شرابی نیست

بـیا ای نـسیم مَـشرِق بـاغ یاسَـمینِ عــشق
آفتاب را سیاحَتِ سَروسیمین غروبی نیست


سیمین پورشمسی

دختر بارانم

دختر بارانم

می‌سرایم از عشق

از جنگل سبز و آهوی مرتع‌ها

از آشیان کاهگلی پرستوها

کُنج ایوان کلبهٔ عشق

می‌خوانم از دشت و چشمه و برکه‌ها

شکفتن گل بنفشه ذیل ابریشم شبنم‌ها

دختر بارانم

می‌بارم از چَشم مهرانگیز ابر ؛ مروارید عشق

من دختر بارانم

سیمین پورشمسی

یـاد آکنده از عشق ؛ دلبر و گلعذار را چـه شـد

یـاد آکنده از عشق ؛ دلبر و گلعذار را چـه شـد

عـهد و پیمان اَزلی ؛ یـار و جـانـان را چـه شـد


اُفق سرخ رود میعاد قوی نقره‌فام زِ نیلوفر آبی

تاکستانِ عشق شراب لعل قدح‌پیما را چه شد


دل خلوت نشینِ کنج میخانه ؛ مستانه مست

نوازد تار نوای‌خوش؛کان دلشده‌گان راچه شـد


دیـده گریان و دل لرزان ؛ بیقرارِ وصل عشق او

پرسیدم آن ستارهٔ درخشان؛مه تابان را چه شد


سیمین پورشمسی

می‌پـرستم تـورا ای خـالـق کـهـکشان و آسمان و عـشق

می‌پـرستم تـورا ای خـالـق کـهـکشان و آسمان و عـشق
مـن چون ماه ؛ کـه می‌چـرخـد گـرد زمـین کُـرهٔ عـشـق

روشـن کـن دل مــن چــون زرد ســتــاره ات سروش را
همان جفت ستاره به گِرد هـم می چـرخند پُـر زِ عـشـق

یــارا ســرود کــن زِمــن شــبــیــه ســتــارهٔ شباهنگ
سـرشـار کـن مـرا زِ مـهر سرمـدی زان نــعــمت عـشـق

تــو را قــسـم بـه هـفـت خواهر آن سـتــارهٔ تـابـان
بیفشان نور برمن همسان ستارهٔ خوشهٔ پروین زِ عـشـق

یـارا قلبم همانند اختر ستارهٔ تپنده‌ ات چــون ساعتِ عالم
می‌تـپـد هر وهله انتظار شوکت سـتارگـانت زِ الطاف عشق

سیمین پورشمسی

خوشا آن خنک دمی که منزلگه ماست

خوشا آن خنک دمی که منزلگه ماست
لطف ایزد جان‌آفرین در اندیشهٔ ماست

آسمان
زمین
خورشید و ماه
تحفهٔ سرور ماست

اوست نوید عشق در بنیاد ما
آنگه در وجودت بنگری
او کیمیای جان ماست

ز هر سویی می‌نگرم
پرتو تلألو چون مهتاب اوست

تا جهان و کهکشان باشد
او ایـزد ماســت

سیمین پورشمسی

ای آنکه مثل ستاره‌ای ,,,

ای آنکه مثل ستاره‌ای ,,,
تو برای من شوق هر ترانه‌ای ,,,
لحظه ساز زندگی در هر دقایقی ,,,
تو مثل دشت پر از گلهای شقایقی ,,,
تو مثل کهنه شراب در ساغری ,,,
برای شعر های عارفانه‌ام بهترین بهانه‌ای ,,,


سیمین پورشمسی