ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
جانان دل
از کوچهی ما
آهسته گذر کن.
سنگفرش کوچه
تکههای شیشهی قلب من است.
عبدالمجیدحیاتی
از آن طلوعی که تو را پیغام داشت
تا غروبش
راهی نیست،
پشت پرچین پلک هایم
ماه تاب نگاهت در طلوع دیگری
خورشید نگاه مرا، به غروب خیالت
مهمان می کند!
من در این طلوع و غروب های دیدار،
بی تو
چه سخت،
جان کنده ام،،،،،
اعظم حسنی
اکنون کـه می نویسم
پنجره ی دلم
رو به سرزمین تو باز است
و تو بی هیچ واسطه ای
مرا می بینی و من
برای دل تو
از خود می گویم شاید
این غروری
نابخشودنی باشـد
برای دلی که
سمت تو سرشار است
و چون چشمه ای زلال
برای تماشـای تو می جوشد
تا در پناه تو آرام گیرد
به امید آنکه تو
هرگز دل مرامملو
از غرور و تکبر نپنـداری
کـه آن وقت به سختی
در پای تو نیز خواهم شکست...
مانی رسا
شادی را گفتم..
گفتم تا به کی غم ها
آیدش بر ما.؟
چون شنید آن رفت
رفت و ما تنها
مانده ایم امروز
غصه و ماتم
میخوریم غم ها
پیروز پورهادی
دردی که در این سینه نهان بود، عیان شد
صد حیف، که آن عشق نصیب دگران شد
هر نامه شروعش و هو العشق نوشتم
آن نامه بَر پیر، برایم نگران شد
من سوخته دل بودم و او آتش جانسوز
این باغ پس از داغ تو مهمان خزان شد
هر کس که به این ورطه ی غمبار بیُفتَد
میمرد و این قتلِگَه امروز جهان شد
گفتی که نمی مانی و این حس غرورت
زیبا است ولی آخر این قصه همان شد
علی احمدپور
ماهیِ کوچک درونِ تُنگِ خود غرق آنچنان
در خیالش کلّ هستی و جهان باشد همان
وسعتِ دنیایِ هر کس بسته بر افکارِ اوست
هرکه تفسیری نماید با خیالش از جهان
علی پیرانی شال