ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
عمریست دوستت دارم
و هنوز، قدِ دوست داشتنم
به بوسیدن لبِ عشقت نمی رسد
فاطمه مصطفایی
نیمه شب بود و برفی که میبارید
دانه،دانه،آرام،آرام
اینحا بر موهای من
شاید اون سوی دنیا بر قلب تو،
برف می بارید و جانِ مرا تسخیر میکرد
تو اما،در فکرِ آفرینشِ آدم برفی
هر چه بیشتر به تو فکر می کردم
بیشتر در دستانِ گرمِ
خیالت آب می شدم
کوچک،کوچک،و کوچک تر
عاقبت،آه شدم،مثلِ بخار پشتِ پنجره
اینجا اما.روح و جانِ من
پر از خیالِ سپیدِ تو بود،
فاطمه مصطفایی
می کشم بر شانه هایم غربت ِاندوه را
غربتِ اندوهِ بی مانند ِهمچون کوه را
شانه هایم زیر این بیداد کم می آورند
کاش می شد کوه باشم این غم ِ بشکوه را
کاش دست مهربانی می زدود از روی لطف
لایه لایه دردهایِ مبهم ِانبوه را
کاشکی دریادلی با ما روایت کرده بود
درد های بی شمار ِشاعری نستوه را
دردهایی چون خوره خونِ غزل را می خورّد
کاش می شد باز گویم دردهای روح را …!
یدالله گودرزی