ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
نه! تو آن بی تاب سابق نیستی
چون گذشته صاف و صادق نیستی
در اجاقِ سرد رؤیاهای من
شعله ی سرخ شقایق نیستی
زندگی با عشق معنا می شود
گوییا با من موافق نیستی…!
دائماً این پا و آن پا می کنی
فارغ از بند دقایق نیستی
با چنین اوضاع و احوالی، عزیز
مثل این که دیگر عاشق نیستی!
گرچه بس تلخ است امّا ای دریغ!
تو برای عشق، لایق نیستی
حسّ من این گونه می گوید به من
نه! تو آن پرشور سابق نیستی!
از یدالله گودرزی
- یدالله گودرزی
می کشم بر شانه هایم غربت ِاندوه را
غربتِ اندوهِ بی مانند ِهمچون کوه را
شانه هایم زیر این بیداد کم می آورند
کاش می شد کوه باشم این غم ِ بشکوه را
کاش دست مهربانی می زدود از روی لطف
لایه لایه دردهایِ مبهم ِانبوه را
کاشکی دریادلی با ما روایت کرده بود
درد های بی شمار ِشاعری نستوه را
دردهایی چون خوره خونِ غزل را می خورّد
کاش می شد باز گویم دردهای روح را …!
یدالله گودرزی
#غزل_عارفانه
توی چشمان تو کنسرتِ هیاهو برپاست
دو غزل، قصّه ی رم کردنِ آهو برپاست...
در اشاراتِ شفابخشِ غزلخوانی ِ تو
حکمتِ شرقی و گفتار ارسطو برپاست
مجلسِ چشمِ تورا فرصتِ خاموشی نیست
دائما زمزمه ی جنبل وجادو برپاست
شب به شب می شکند شیشه ی سرشارِ غزل
شور آشفتگی و شورشِ گیسو برپاست
دف زنان، شب شکنان، رقص کنان، باده کِشان
دم به دم هوهوی مستانه ی یاهو برپاست
می توان طولِ جهان را نفسی آمد و رفت
تاکه در فاصله ی ما پُلِ ابرو برپاست
از فریباییِ تو یک سرِ مو پیدا شد
از ازل تا به ابد، فتنه ی آن مو برپاست..!
#یدالله_گودرزی (شهاب) #شاعران_معاصر ذ
بهار، گلهای شیپوری را
به خط می کند
تا در پیشوازِ باران بنوازند،
ابرها، فرشی آبی می گسترانند
و نسیم، بوسه ی تو را
به نشانی ِ همه ی آدمها
پُست می کند!
در اردیبهشت
باران ِ آمدن ِ تو
بند نمی آید!
#دکتر_یدالله_گودرزی
اگر چه از غم دوری من و تو دلتنگیم
ولی به محضِ رسیدن، دوباره می جنگیم !
به جای آینه بودن ، چرا عزیز دلم
میان ِ جامِ بلورین یکدگر سنگیم؟!
جهانِ تلخِ تو تنها دو رنگ دارد و بس
میان معرکه چون مُهره های شَترنگیم!
مگر سفاهتِ تیمور لنگ را داریم
که در طریق ِنفسگیر عشق می لنگیم؟!
حکایت ِمن و تو یک حدیث تکراری است
که مثل سازِ بدآهنگ، ناهماهنگیم!
"دکتر یدالله گودرزی"
پاییز این مسافر غمگین رسیده است