ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بِهِ اگر دلت با دل ما ، راهی می بود
قبل آنکه برند بدستان آهی می بود
ای کاشک برای تسکین آلام دلم ، یا
برای کوه سینه، تیشه ، گاهی می بود
عبدالمجید پرهیز کار
با محنت روزگارسماعی دارم
درحالت خلسه تو را تداعی دارم
غافل شدم ازتو ولی همراه منی
اقرار کنم با تو بقاعی دارم
عبدالمجید پرهیز کار
افروخته از آتش عشق چون آتشکده ای
ازجام الست مست نمودم چون میکده ای
آورد مرا از تربت پاک بر عرصه جان
دادم به نگاهی آب ورنگ چون بتکده ای
عبدالمجید پرهیز کار
گفتی که دلم ز عشق تو بیمار است
دردش نبودعلاج وغمش بسیار است
آرام نمی شود درد دل شبم از دیده نهان
من نیز چنین چو تو چشم ترم بیدار است
عبدالمجید پرهیز کار
از خود نیست خبر تومرا یادی کن
فردا که نبودم نه فریادی کن
امروزی که سواری بر اسب مراد
آید تو هم رسی به داد بیدادی کن
عبدالمجید پرهیز کار
من بی تو ذکر و شعرم نبود
هم کلام نظم ونثربه فکرم نبود
با هر گذر سالی و ماهی دانم
آید آن روز که نظم ونثرم نبود
عبدالمجید پرهیز کار
چندی به کودکی و دوستانه بگذشته
در خواب وخیال ومشق ومدرسه بگذشته
از کودکی ودوستی وخواب وخیال
امروزمانده هاله ای ازخاطره بگذشته
عبدالمجید پرهیز کار
همه رفتند ودل از ما برید ن
به چشمم نقش شب ها کشید ن
به دشت سینه های سپر، و تیر طعنه
هجوم بیگانه وخویشان اما شنیدن
وفا کردیم و ملامت ها شنید یم
به شوریده دل بسی جفا خریدن
وآن ساقی که محرم بود مستان
رسید برما کوس رسوا دمید ن
به کام ما آمد زهر، دل بریدن
خوشا شب ها ی رویا ها بدیدن
کمند آسا ، دل آهی به دامت
به امید ت قامت افرا خمید ن
عبدالمجید پرهیز کار