| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
خواهش می کنم ؛
پنجره را باز بگذار و برو ..!!
هوای دلم به وسعت تمام حرف های ناگفته م ...؟؟
گرفته است
... !!!!
تنهـــــایی
نام دیگر پاییــــــــــز است
هر چه عمیق تـــــــــر
برگریزان خاطره هــــــایت بیشتـــــــــــر …

لباس ها را از روی بند جمع می کنی
تا باران خیسشان نکند
به چشم های من که زیر رگبار است
حتی نیم نگاهی نمی کنی
بی ارزش ترین انسان ها کسی ست..........
که خوب بودن دیگران را...
برحسب زرنگی خود بگذارد!!!
پردهها را کنار زده ام و به دور دست خیره شده ام.
شب چتر خود را بر سر شهر باز کرده. اما انگار خوابُ همه ی مردم را بلعیده است.
تنها ماه، این عابر گم شده در راه، بیدار است.
ببین امشب، شیدایی شور شبانگاهی، در جان واژههایم نیز ریشه دوانده است.
خورشید مهربان مشرق تبار من!
در مسیر آمدنت چشمهایم را گم کرده ام.
در قلب مشتاق و پر تپشم فرود بیا و آهسته در جانم طلوع کن!
از همه پنجرهها عبور کن و همه غروبها را خط بزن!
به شوق دیدن تو، کبوتری از گریبانم به سمت تو بال میگیرد.
مسافر همیشگی لحظههایم!
کنار این پنجره تاریک واین جاده ی بی انتها، انتظار آمدنت را نفس میکشم.
... و مگر من چه دارم جز یک قلب مجروح که تقدیمت کنم؟...
همین......."عبدالرحیم سعیدی راد"
آموخته ایم از تو وفاداری را ..
خون تو نوشت معنی یاری را ..
ای کاش که آب کربلا می آموخت ..
آن روز زچشمت آبرو داری را
لبیک یا حسین «ع»
