یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بوده آیا شاعرى هر شب غزل نوشت کند ؟

بوده آیا شاعرى هر شب غزل نوشت کند ؟
آنچنان بر دل بتازد سخت مدهوشت کند؟

مثل پیچک در بغل گیرد در و دیوار دل
با حریر مهربانى ، عشق تن پوشت کند؟

دیده اى هرگز نسیمى از نوازش بر لبت
گوشوارى از دوبوسه ،بى هوا، گوشت کند؟

منتظر ماند برایت تا رسى از گرد راه
تا فلک همراه تو بالى به هر دوشت کند؟

جان پناهت او شود آرامش هر لحظه ات
مثل رویا در شبت خوابى به آغوشت کند؟

ای ناگشوده پنجره

ای ناگشوده پنجره

تا چند همچو باران...پُر تمنا

تن بکوبم به ظرافتِ شیشه

بُگشا نجابتِ آغوش

هزار سالِ ناتمام است که می بارم



((عارف اخوان))

آن چیزی که امروز باید با آن مبارزه کنیم ترس و سکوت است.

آن چیزی که امروز باید با آن مبارزه کنیم ترس و سکوت است.
زیرا ترس و سکوت، روح و نفس انسان ها را از هم جدا می کند

خاطراتی هست که

خاطراتی هست که
فقط در اشیاء زنده می ماند ...

یکرنگی و صداقت با آدمای دورو و با سیاست جواب نمی ده..

یکرنگی و صداقت با آدمای دورو و با سیاست جواب نمی ده..
یا باید از زندگیمون حذفشون کنیم
یا به ناچار مثل خودشون با سیاست با هاشون رفتار کنیم..

با آن‌که رفته‌ای

با آن‌که رفته‌ای
و مرا برده‌ای زِ یاد
می‌خواهمت هنوز
و به جان دوست دارمت...

دل به غم سپردم در عبور سال‌ها

دل به غم سپردم در عبور سال‌ها

زخمی از زمانه و خسته از خیال‌ها

چون حکایتی مگو رفته‌ام ز یادها

برگ بی درختم و در مسیر بادها

نه صدایی نه سکوتی، نه درنگی نه نگاهی

نه تـ♥ـو را مانده امیدی، نه مرا مانده پناهی

نیش‌ها و نوش‌ها چشیده‌ام

بس روا و ناروا شنیده‌ام

هر چه داغ را به دل سپرده‌ام

هر چه درد را به جان خریده‌ام

در مسیر بادها

هر چه داغ را به دل سپرده‌ام

هر چه درد را به جان خریده‌ام

در عبور سال‌ها


اهورا ایمان

کلمه "وطن" یک روز از بین می‌رود .

کلمه "وطن" یک روز از بین می‌رود .
آن‌وقت مردم به پشت سرشان ، به ما نگاه می‌کنند که
خودمان را توی مرزها حبس کرده بودیم و
سرِ چند تا خط روی نقشه همدیگر را می‌کشتیم !
بعد می‌گویند
این‌ها عجب احمق هایی بودند!