یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ز هر سنگی که برمی‌داشت، جانش شعله‌ور می‌شد

ز هر سنگی که برمی‌داشت، جانش شعله‌ور می‌شد
به پای عشق شیرین، کوه در آتش سپر می‌شد

صدای تیشه می‌پیچید و با هر ضربه می‌خوانْدَش
که عشق از سینه‌ی عاشق، شکوهی بیشتر می‌شد

نه خواب آسودگی می‌دید، نه دل را می‌سپرد از غم
تمام عمر او در عشق، حدیثی مختصر می‌شد


جهان دید و شگفت‌آور، دلی این‌گونه پابرجا
که هر ضربه به قلب او، امیدی شعله‌ور می‌شد

بخوان فاضل، که فرهادت هنوز از عشق می‌گوید
که با یادش به هر دل، شور عشقی دربدر می‌شد

ابوفاضل اکبری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد