یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من آن شمع ام که می سوزم سراپا رو به پایانم

من آن شمع ام که می سوزم سراپا رو به پایانم
به پایان آمده عیشم فغان از جان سوزانم

نسیم باد پائیزی به جانم می وزد هر دم
او بازی می کند با من ، من از بادش گریزانم

به هر سو می کشاند شعله ام را رو به خاموشی
و من فکر فرار از دست پائیزم ، غمگین زمستانم

کنون با خاطر خسته فقط یک لطف بنمایم
نگه دار گاه شمارم را که از بیهوده سوزانم

ندارم توشه ای همراه و دادم عمر بی حاصل
بیا و بگذر از حالم می دانی که ویرانم !!!

بده فرصت مرا در واپسین ایام این عمرم
کنم جبران مافاتم می دانی هراسانم

مسعود خادمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد