یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

و امّا تو...

و امّا تو...
چُنان زیباترین شهرِ خدایی در مسیرِ من،
چه زیبایی...!
چه زیباتر توانستی که چشمانِ مرا معطوفِ خود سازی...!
و اکنون زانوانِ سستِ من خواهانِ خاکِ توست...
و دستانم به روی خاک تو آرام می‌گیرد...
و این خاکِ دیارِ توست کز پیشانیِ سرد و غریبم بوسه می چیند...
آری... من نماز عشق می خوانم،
و با شهرِ تو تا معراج می مانم...
اگرچه خوب می دانم،
که گاهِ رفتنِ من... آآآه...
آری...
می رسد از راه...


حمید میرزاپور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد