یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تنها یک واژه

تنها یک واژه
جای خالی تو را پُر می‌کند
و آن، تنهایی‌ست

نازنین لقائی

وقتی چشم هایت

وقتی چشم هایت

او را می بیند فقط،

نیمه تاریکش هم روشن خواهد شد...

من اسمش را می گذارم زندگی.

تو را پادشاه،

او را خوشبخت می خوانم.

فروغ فرهام

زندگی ای دوستان رنج و عذابی بیش نیست

زندگی ای دوستان رنج و عذابی بیش نیست
این سرای خوش نما نقش سرابی بیش نیست

زندگی را نیست سایه،بهر آرام و قرار
دشت نفرین گشته،سوزان آفتابی بیش نیست

عمر اگر صد سال هم باشد چو نیکو بنگری
در ترازوی زمان برق شهابی بیش نیست


آنچه ما از آفرینش تا کنون دانسته ایم
ای عزیزان چند سطری از کتابی بیش نیست

حیف باشد غیر عشق آمال دیگر داشتن
غافلیم از اینکه دنیا همچو‌خوابی بیش نیست

دل نمی بندد به رضوان عارف حق آشنا
چونکه آنجا غیر حوری و شرابی بیش نیست

گفتم از احوال واسع گویمت؟گفتا که نه
داستان عاشق مست و خرابی بیش نیست


سید علی کهنگی

تو مرا ماهی و با غیر تو در پیچ و خمم

تو مرا ماهی و با غیر تو در پیچ و خمم
چو مرا نابی و با غیر تو در تاب و تبم

تو مرا آبی و می‌جویم و در وهم صدا
که مرا خوابی و می‌بینم و هر بار شبم

تو مرا بابی و می بویم از این دهر چمن
و مرا جانی و می‌بینم و در گیر تنم

ای که حیران شده هر عقل به سیما و قدت
وی تو ویران شده هر بار کزین جان و تنم

گاه با خون دلم در ره تو گریم زار
گاه چون  شمع شب افروز پی سوختنم

گه به زعم دل تو تا به سحر آه و فغان
گاه مانند هوا و دمی ، سرو چمنم

امین طیبی

ویران شدم بعد از تو در این ساحلِ سرد

ویران شدم بعد از تو در این ساحلِ سرد
دریای غم دارد درونش بی تو این مرد

باید چه می‌کردم که دردم را بدانی
فریاد کردم بارها برگرد... برگرد

باید مداوایم کنی با عطر عشقت
جا مانده‌ام بعد از تو در دنیایی از درد

ای وای بر من، وای بر من، وای بر من
با روزگارم عشقِ ویرانگر چه‌ها کرد

اصلا چرا اینگونه بی تابم پیاپی
وقتی نمی‌فهمی غمت بر من چه آورد


مهدی ملکی

گفتی که مگر به خواب ببینمت،

گفتی
که مگر
به خواب ببینمت،
کاش
یادت بگذارد،
یک شب
ببرد خواب مرا


مروت خیری