ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
... و گاهی
میزند به سرم
که خودم ،
میانِ مان واسطه باشم،
تا بگیرم سر راهت را
بگویم
مبادا ،
دیر یادم کنی
که دیگر،
مُرده باشم
مروت خیری
تابستان را
دست به سر کردم
اما پاییز
نبودنت را میفهمد
سراغت را بگیرد
گریه خواهم کرد
چون غریبی
که به آشنایش میرسد
مروت خیری
گفتی
که مگر
به خواب ببینمت،
کاش
یادت بگذارد،
یک شب
ببرد خواب مرا
مروت خیری
امروز،
کجا خواهم رفت؟
نمیدانم
همه چیز
با یادت هست ،
او هر صبح میاید
میگیرد دست مرا
میبرد با خود...
مروت خیری
اگر چه دور
همین که می دانم
جایی هستی
نفس میکشی،
...نفس میکشم
مروت خیری
بعد از سالها
اتفاقی
در خیابان دیدمش،
خودم را نیز
با او دیدم
که کنارش
جوان مانده بود
مروت خیری